محل تبلیغات شما

من ابانی ام



امروز زنگ اول ریاضی داشتیم. از آنجاییکه دو هفته ی پیش از ما ازمون ریاضی گرفته بودند که معلوم بود همه ان را خراب کردند به همین دلیل  همه می خواستند زود تر بفهمند ازمونشان را چگونه داده اند. من ازمونم را خراب کرده بودم .

اما برعکس ازمون ریاضی ام ازمون هفتگی ام را (ازمونی که پنج شنبه ی هر هفته از ما می گیرند )خوب شده بودم در کلاس نفر سوم و در مدرسه نفر دهم شده بودم . که جای شکرش باقی است .

اما باز باوجود رتبه ی خوبم در مدرسه ناراحتم چون معاونم به خاطر ازمون ریاضی ام به مامانم زنگ زده.

کاش برای یک بار هم که میشد بزرگتر ها به نمره های خوب ماهم توجهی می کردند .


 همیشه سه شنبه ها خانواده ما و خانواده دوعمویم در خانه مادر بزرگم ( پدریم ) دور هم برای ناهار جمع می شویم .

این هفته که تعطیل بود قرار بود به خانه ی یکی از عمو هایم برویم. ناهار مرغ ، خورشت اسفناج و. که خیلی خوشمزه بود داشتند.

بعد از ناهار هم (حدود ساعت 4 بعد از ظهر) عده ای خوابیدند , بعضی ها حرف می زدند و عده ای بازی می کردند ولی من در حال درس خواندن بودم. 

عمو و زن عموی من یک گربه هم دارند که هروقت مهمان به خانه اشان می رود او زیر تخت خواب انها قایم می شود. که امروز شامل همان روز ها می شد و من هرکاری که کردم نتوانستم ان را از زیر تخت خواب بیرون بیاورم.


ظهر که از مدرسه به خانه امدم مامانم گفت که او و بابایم کلاس دارند مادر بزرگم هم(در طبقه پایین ما زندگی می کنند )به مهمانی می روند به همین دلیل من باید به خانه ی ان مامان بزرگم بروم.

من داشتم عکس های موبایل مامانم را می دیدم که پسر خاله ام پیام داد :سلام خاله جون من امروز نمی ایم کدام یک از کاردستی هایم را به عنوان هدیه بفرستم ؟

من از همان لحظه به مامان و بابایم شک کردم (1 ابان تولدم بوده ) من به خانه ی مامان بزرگم رفتم وتا ساعت 7 خوابیدم بعد که بیدار شدم مامان بزرگم گفت که باید به خانه ما برویم (چون قرار بود امروز همه ی فامیل به خانه ی ما بیایند) .

من و مامان بزرگ و دایی ام به طرف خانه ما حرکت کردیم وقتی به خانه رسیدیم همه چراغ ها خاموش و شمع ها روشن بودند من در همان لحظه ورود گفتم شک کرده بودم .

کادو های همه عالی بودند : نیم بوت از طرف یکی از عمو و زن عمو هایم ، ساعت مچی از طرف خانواده ان یکی عمویم ،موزیکال از طرف دایی ام ، شومیز از طرف دختر خاله و همسرش ، شلوار کتان از طرف ان یکی دخترخاله و شوهرش ، اوریگامی از طرف پسرخاله ام ، شلوار جین از طرف خانواده خاله ام ، کیف رنگ و روغن از طرف خانواده ان یکی خاله ام ، ساعت ماچی از طرف مامان بزرگم ،پول نقد از طرف ان یکی مامان بزرگم و سکه از طرف خاله بابایم

مامان و بابای من هم به من یک عروس هلندی دادند ( البته هنوز جوجه است ).

الان هم همگی در حال خوردن کیک هستند.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرسش 20 مهر